جامدادی

به دور از هیاهوی تکرار ها و قیل و قال های دنیای ماشینی با خود نجوا میکنم

جامدادی

به دور از هیاهوی تکرار ها و قیل و قال های دنیای ماشینی با خود نجوا میکنم

امروز یا فردا؟

راستش فکر میکنم که نصف بیشتر تشویشهای داغ ذهنم رو خودم به وجود میارم امروزمیگذره واسشم هیچ فرقی نمیکنه که من خوشحالم یا ناراحت چون دست اون نیست اون فقظ وظیفشه که بگذره حالا اینکه امروز اونایی که دوسشون دارم ترکم کردن یا ترکشون کردم یا خلاصه یه جوری نمیشه که با هم باشیم تقصیر امروز و دیروز نیست تقصیر من و بقیه هم نیست قانونشه وقتی به دلتنگی 24 ساعتیه این 3 4 ماه گذشته فکر میکنم میبینم ....بگذریم همیشه واسه احساسم یه ارزش خاص قائل بودم و حالا نمیخوام زیر سوال بره خلاصه اون روزا که گذشته ولی از الان به بعد مهمه خوبه که آدم گاهی دلش هوای بعضی چیزا رو کنه دلش تنگ بشه و یا گریه کنه آره خوبه اما فقط گاهی. داداشی نیست. رفته مسابقات فکر کنم الانم دارن بازی میکنن. این روزا هر کی سرش به کار خودشه و خونه آرومه اونقدر که صدای روشن کردن یه لامپ تو کل خونه میپیچه و شک میکنم که کلید و فشار دادم یا یه جای حساس رو ...خلاصه که از دیروز ها بهترم . نه درست نوشتم بهترم . الان غروبه یه غروب پاییزیه آروم و من کلی سرحال از دوشی که گرفتم و برد صبا باتری . بچه که بودم همیشه تابستونا خونه تنها بودم نه ماهواره داشتیم نه کامپیوتر. واسه همین کل سرگرمیم سینما و تلویزیون بود. یادمه یه روز بعداز ظهر بود که بعد از دیدن یه سریال که خیلیم دوسش داشتم مسابقه ی بسکتبال پخش شد چیزی سرم نمیشد اما همین جوری نشستم دیدم و نمیدونم چی شد که از روز تا الان تقریبا همه مسابقات رو میبینم شاید به خاطر همون آرامشی که غرقم میکنه و تا چند ساعت یا چند روز شارژم میکنه بچگیها گذشت و حالا هر موقع یاد اون روز میافتم به خودم میگم صدقه سریه اون همه انزوا یه آرامش نصیبم شد اصولا اهل ورزش نیستم اما تماشای بسکت یه چیز دیگس.

 دیشب خیلی اتفاقی یه جا خوندم که اگه میخوای احساس دلتنگی نکنی تا میتونی سر خودت رو شلوغ کن خیلی فکر کردم و دیدم واقعا همینه . میخوام این جمله رو به کار بگیرم البته اینقده کار دارم که اگه 24 ساعت به 104 ساعت تبدیل بشه من یکی که با وقاحت تمام بازم وقت کم دارم و نالم آسمونه پنجمه ولی باز با وقاحت تمام این همه کارو ول میکنم میچسبم به دیروزها و تا اشکم در نیاد که آروم نمیگیرم ولی فک کنم از این به بعد اینجوری نشه.نکه سر خوش باشم نه اما گاهی لازمه واسه دووم آوردن الکی خوش ودن رو به جون بخری و کوچه ی علی چپ رو واسه رسیدن به مقصد انتخاب کنی راستش درد زیاده اما وقتی بدتره که صاف دست بزاری روش اگه این روزا رو میگذرونم فقط به امید فرداست فرداهایی که منو به اونجایی که آرزومه برسونه از این همه تشویش رهام کنه و اگه تونست آدمم کنه اگه این روزا رو میگذرونم فقط به این امیده که از خجالت بعضیا در بیام بعضیایی که تموم دم و بازدمم بسته به حضورشونه به وجود ِ پر از بودنشون اگه این روزا رو میگذرونم فقط به این امیده که شاید یه روزی بیاد که اسم من رو پیشونیش خورده باشه و از همون روز به بعد یکی یکی آروزهای غبار گرفته ی دلم رو گرد گیری کنم و برای بر آورده شدن به خورشید و ماه بدم که بدن به خدا و خدا هم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد