-
تهی
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 13:54
شاکی بود که چرا از او نمینویسم شاکی تر شد وقتی گفتم چون دلم نمیخواد و... راستی چرا از او نمینویسم؟درد چه باشد درد است؟کاش میدانست من اینجا از دردهایم مینویسم و او درد نیست بماند که درمان هم نیست اما... اینجا را دوست دام اما علی رغم میلم به گمانم زودی حذف خواهد شد...
-
باز آمدم
شنبه 22 دیماه سال 1386 12:43
نه در باران نه با اسب نه با چتر نه با نان اما آمدم باز....و دعا میکنم دوباره غیبم نزند!
-
بدون شرح
پنجشنبه 15 آذرماه سال 1386 00:07
دوست گرامی به شما و خانواده گرامیتان تبریک می گوئیم که از میان صد هزار = اکانت متقاضی، شما برنده دریافت تسهیلات ما با تعرفه گروه B شدید. به همین جهت این ایمیل برای شما ارسال گردیده است. جهت مشاهده کامل متن این ایمیل لازم است شما گزینه نمایش تصویر را در ایمیلتان که معمولاً بالای همین متن وجود دارد فعال کنید یا بر روی...
-
حسرت
جمعه 2 آذرماه سال 1386 23:48
و عجیب دلم کودکی هایم را تمنا میکند....
-
دلم گرفته
جمعه 18 آبانماه سال 1386 20:36
عاقبت چه خواهد شد ؟ هی تویی که ان بالا نشسته ای تا به کی میخواهی بازی ام دهی؟
-
یه چیزی ۲
شنبه 5 آبانماه سال 1386 13:07
راستی یه سال شد .....باید بگم مبارک یا متاسفم؟؟؟ غربت لحظه ی خسته راه خنده هامو بسته کمر گیتار عشقم زیر بار غم شکسته .....ومن باز ... بیخیال باشه واسه بعد
-
کافیست
جمعه 4 آبانماه سال 1386 21:38
همین که بگذرد کافیست همین که کم ببینم کافیست همین که زود فراوش کنم کافیست
-
یه چیزی
پنجشنبه 3 آبانماه سال 1386 09:15
یه چیزی ته دلم داره به هم میریزتم نمیدونم چیه نمیدونم چرا .حالم خوب نیست ماماینا رفتن بیرون شهر و من با این سانی ِ بد پیله موندم خونه ببین چه وروجکیه که من کله ی سحر از خواب پا شدم حس میکنم یه اتفاقی تو راه ِ .گیج و نگرانم یه چیزی ته دلم داره به هم میریزتم نمیدونم چیه نمیدونم چرا .
-
...
چهارشنبه 2 آبانماه سال 1386 22:36
دلم واسه بلاگم اینقده شده نه یه خورده اینورتر آره همونقدر ولی نمیرسم بیام نت چرا؟
-
بی ربط
جمعه 27 مهرماه سال 1386 14:36
خب یادم رفت دیگه اِ ...وای به هر کی بگم بهم میخنده وای...چه آبرو ریزی ای... آدم کلاس داشته باشه بعد اصلا یادش نباشه مگه میشه؟وای ...دیدی چه خاکی به سرم شد حالا چی کار کنم ؟چرا اینجوری میشه؟چه افتضاحی ...وای نه...حالا جزوه ی دیروز و مگه کسی بهم میده؟وای از بس هی اومدن گفتن میشه جزوتو بدی منم گفتم نه شرمنده لازمش دارم...
-
بلاگ
جمعه 27 مهرماه سال 1386 01:14
اصولا بلاگ گردی بهترین و تنها تفریحمه. انگاری دارم با این مردم زتدگی میکنم و با خنده هاشون شادم و با غصه هاشون غصه دار و...یکی دو سالی میشه وبلاگای مردم رو زیرو رو میکنم از پرشین بلاگ تا پست بلاگ و ...همه رو میخونم و به طور مداوم هم یه ۱۰ ۲۰ تایی میشن که همیشه منتظر اپشون هستم . و این کار من صدای ملت رو در آورده چون...
-
امروز یا فردا؟
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1386 19:29
راستش فکر میکنم که نصف بیشتر تشویشهای داغ ذهنم رو خودم به وجود میارم امروزمیگذره واسشم هیچ فرقی نمیکنه که من خوشحالم یا ناراحت چون دست اون نیست اون فقظ وظیفشه که بگذره حالا اینکه امروز اونایی که دوسشون دارم ترکم کردن یا ترکشون کردم یا خلاصه یه جوری نمیشه که با هم باشیم تقصیر امروز و دیروز نیست تقصیر من و بقیه هم نیست...
-
داغ ِ داغ
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 23:25
چقدر سعی میکنم جلوی این بغض لعنتی رو بگیرم اما ...این روزا فشار زمان از یه سمت و فشار بچه بازی های این روزگار مست و ملنگ از همون سمت داره لهم میکنه وشاید این بغض همیشه داغ و تازه فریاد کنسرو شده ی وجودمه و چقدر سخته که ندونی چرا ندونی کجا میبرتت این سرنوشت. روزایی که میگذره خیلی حرفا داره هم واسه الان هم واسه ۱۰ سال...
-
چرا
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 20:46
آخه چرا چرا هر چی کار و بدبختیه تو دنیا مال منههههه بابا گناه دارم خببب الان که از شدت خستگی کله پام ولی قول میدم بیام یه اپ اساسی کنم تلافی شه
-
اعصاب خط خطی
چهارشنبه 18 مهرماه سال 1386 13:09
هیچی بد تر از این نیست که از خواب وقتی پا میشی که مردم دیگه دارن سفره های ناهارشونو جمع میکنن وباز هیچی بدتر از این نیست که وقتی دستو رو نشسته موبایلتو چک میکنی میبینی پر از اس ام اسای یه دوست مزخرفه که از دوستی فقط اسمشو یدک میکشه حالا این که میگن سال نکو از بهارش پیداس همینه. خدا به داد بعد از ظهرمون بشتابه بازم...
-
احساسی خط خطی آخرت ابدی و ذهنی آشفته
سهشنبه 17 مهرماه سال 1386 23:57
چه حس خوبیه وقتی توی اوج دلتنگی وجود یه همیچین جایی بهم آرامش میده چه حس خوبیه وقتی برای احساست یه خونه میخری وقتی یه سرپناه واسه احساست همون قدر بهت آرامش میده که وجود یه خونه به جسمت وچه قدر این روزا مزخرف شده این احساس پر ترک این روزا شدم مثل کسی که یه زخم عمیق تو تنشه و این زخم مرهم خوبی نداره و هی سر باز میکنه...
-
ها؟
سهشنبه 17 مهرماه سال 1386 20:31
خب من یه کارایی دارم میکنم که حا لا بعد میام میگم
-
عجب
یکشنبه 15 مهرماه سال 1386 10:23
پس اینجوریاس دیگه میاین میخونین نظرم که ولش نه؟ عجب ! واقعا عالی و جالب. البته من توقعی ندارم روزنوشتامه نظرم ندادین، ندادین. این چند روزه افسرده شده بودم و دسترسی به اینترنت هم نداشتم اینا شد که دیگه نه اپیدم
-
یه گذشته
پنجشنبه 12 مهرماه سال 1386 00:22
هر چی بیشتر میگذره بیشتر افسوس دیروز ها رو میخورم بیشتر دلم براشون تنگ میشه وبیشتر براشون بغض میکنم هر چی بیشتر میگذره بیشتر بیتفاوت میشم هر چی بیشتر میگذره بیشتر تنها میشم بی حوصله و کلافه ام میرم سر کمد یه کتاب بردارم که یه چیزی از اون بالا میخوره تو کلم نگاهش میکنم یه مجله س تاریخش کنجکاوم میکنه که زیرو روش کنم 1...
-
حال ندارم
چهارشنبه 11 مهرماه سال 1386 14:53
سرم رو به انفجاره ،باز خواب موندم، باز کلی به خودم بد و بیراه گفتم، حوصله ندارم،بازم مث همیشه یک دنیا کاره عقب افتاده دارم،باز مث همیشه خرس شدم و بدتر از اون عذاب وجدان داره میخورتم،حوصله ام ندارم یه بار گفتم؟خب عیبی نداره کار از محکم کاری عیب نمیکنه ،سرما که بخورم میشم این.حالا اگه حس بود که بعدا بقیشو مینویسم
-
پچ پچ؟
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 17:25
یه چیزایی شنیدم اومدین تو خیابون هی عیدت مبارک عیدت مبارک راه انداختین ما هم گفتیم بی خیال تو ذوقتون نزنیم هی دو لا شدیم که آقا قربون شما عید شمام مبارک نه دیگه نشد....اینجوری پیش بره کلامون میره تو هم ااااااا آخه بشر عید ِ که عید ِ تو رو سنه نه ؟چه عیدی چه آشی چه کشکی وسط مهر و آبان تو خیابون دولا شی تا سر زانو که...
-
دنگ...
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 17:23
امروز خیلی خسته شدم اونقدر که چشام دیگه باز نمیشه راستی قراره که یه کاری و به مدت یه ماه آزمایشی انجام بدم خدا کنه بتونم اسم رمزشم اینه ت _ د وقتی خیلی خسته باشم فقط یه کار میکنم سهراب میخونم و میخوابم (این مطلب و دیشب ساعت ۱۱ نوشتم ولی باز مث همیشه این بلاگ اسکای قر و فر اومد و باز نشد ) اینم از سهراب : دنگ......
-
برای دوستانی که دیگه نیستن
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 21:51
میگذره و من نمیفهمم, میگذره و من نمیبینم میگذره و من انگار منجمد شدم پارسال همین موقع ها بود من آرش,انیس, یاسمن, بابک و.... آرش که کابوس ِ روزُ شبم بود آی دلم میخواست روشو کم کنم یکی دو بارم این کارو کردم ولی با تقلب ولی بازم حال داد چون اونم واسه یه مدت کابوس ُ تجربه کرد. انیس ُ بیشتر توی راهرو میدیدم یه دختر ساده ُ...
-
ضد حال
شنبه 7 مهرماه سال 1386 23:13
خب اینم از ضد حال ِ اول هفته آخی طفلک داداش جونم کلی تو ذوقش خورد الهی.... گاهی وقتا هوس میکنم هر چه قد میخوره به زمین و زمان فحش بدم آبداراااااا،هیچی دیگه این داداش کوچیکه ما برا اولین بار یه تصمیم ِ آدم وارانه تو زندگیش گرفت که کل اعضای خونه هم بسیج شدن که بهش کمک کنن یا چه میدونم حمایتش کنن فرمانده سپاه هم من ِ در...
-
راه طلائی
جمعه 6 مهرماه سال 1386 18:15
حالا حکمت این که من اگه از ۲۴ ساعت خدا ۲۹ ساعتش رو بخوابم بازم انگار از کوه پرتم کردن پایین چیه رو نمیدونم....اَه خاک تو سر ِ من با این تنبلیم کلی دو دو تا چار تا کردم تا عقب افتادگی این هفته رو با پرکاری امروز تلافی کنم ولی عینهو یه خرس تا الان خواب بودم ای داد اِ...اگه منو به حال ِ خودم بذارن ۲ تا کار میکنم یا خرس...
-
جسته... گریخته
پنجشنبه 5 مهرماه سال 1386 01:55
خلاصه با کلی صلواتو آیه الکرسی و نذر و دخیل بستن این سیستم مددددددررررن ما دست از طنازی برداشته و منت سر ما گذاشته و از خر دوگانه سوز شیطان فرود آمدند (فقط میتونم بگم آخیششششششششش داشتم میمردم ) سخت میگذره و سختر میشه وقتی بفهمی باید بین چند رنگی بگذره وقتی ببینی چه ساده از انسانیت میگن و میگن و میگن در حالی که...
-
یادش بخیر
یکشنبه 1 مهرماه سال 1386 05:21
پاییزم اومد حالا دیگه زشت و زیبا, لطیف و خشن ,خواسته و ناخواسته باید عاشق شی چون پاییز ِ اصلا چرا به زور ِ باید متوسل شیم؟ بزار تو یکی از همین روزا توی یه غروب یه بارون بزنه بزار بوی خاک بارون خورده بره تو وجوت بزار صدای چند تا خش خش گوشاتو ققلک بده ...اون وقت خودت داوطلب میشی که هزار تا خاطره رو نبش ِ قبر کنی و سفر...
-
یه شروع. تازه ی تازه
جمعه 30 شهریورماه سال 1386 23:59
خیلی وقته به فکر ساختش بودم ولی امروز و فردا میشد تا اینکه امشب خودمو مجبور کردم که بسازمش به یه دلیل خاص اینجا از هر چیزی که توی ذهنم میگذره میگم و....فعلا همین