جامدادی

به دور از هیاهوی تکرار ها و قیل و قال های دنیای ماشینی با خود نجوا میکنم

جامدادی

به دور از هیاهوی تکرار ها و قیل و قال های دنیای ماشینی با خود نجوا میکنم

داغ ِ داغ

چقدر سعی میکنم جلوی این بغض لعنتی رو بگیرم اما ...این روزا فشار زمان از یه سمت و فشار بچه بازی های این روزگار مست و ملنگ از همون سمت داره لهم میکنه وشاید این بغض همیشه داغ و تازه  فریاد کنسرو شده ی وجودمه و چقدر سخته که ندونی چرا ندونی کجا میبرتت این سرنوشت. روزایی که میگذره خیلی حرفا داره هم واسه الان هم واسه ۱۰ سال بعد .خنده داره هر روز که میگذره بدتر میشم آره واقعا گریه داره . این چند روزه خیلی دوست داشتم اپ کنم ولی نشد وقتی مینویسم اونم توی جامدادی وجودم آروم میشم خیلی آروم . تا دیروز دردم خاطرات گذشته بود اما امروز دوس دارم که امروزو متوقف کنم با همه ی خوبو بدش. نمیدونم تا کی میتونم بنویسم حتی نمیدونم که میشه همه دغدغه های دلم رو بنویسم یا نه .این روزا روزای عجیبیه .حرف که زیاد باشه از چی و کجا گفتن میشه بدبختیه درجه یکم.این روزایی که میگذره روزای داغیه .گاهی اون قدر تنهایی بهم فشار میاره که از ته دلم آرزو میکنم کاش یه دوست فقط یه دوست ِ واقعی داشتم از اونایی که اصلن  و گرون و یه عمر برات کار میکنن  اما افسوس ....باید یه خورده استراحت کنم آره خیلی کلافه ام 

اصلا دوس ندارم اینجا بشه ماتم سرا اما چه کنم که این روزا فقط تشویشای داغ از ذهنم ترشح میشن

نظرات 1 + ارسال نظر
شازده خانوم چهارشنبه 25 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:52 ب.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

همه ما روزهای سخت و خاکستری رو پشت سر گذاشتیم.
بالاخره یکی میرسه که تنهایی هات رو مرحم میکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد