جامدادی

به دور از هیاهوی تکرار ها و قیل و قال های دنیای ماشینی با خود نجوا میکنم

جامدادی

به دور از هیاهوی تکرار ها و قیل و قال های دنیای ماشینی با خود نجوا میکنم

دلم گرفته

عاقبت چه خواهد شد ؟ هی تویی که ان بالا نشسته ای تا به کی میخواهی بازی ام دهی؟

یه چیزی ۲

راستی یه سال شد .....باید بگم مبارک یا متاسفم؟؟؟

غربت لحظه ی خسته راه خنده هامو بسته کمر گیتار عشقم زیر بار غم شکسته .....ومن باز ...

بیخیال باشه واسه بعد

کافیست

همین که بگذرد کافیست همین که کم ببینم کافیست همین که زود فراوش کنم کافیست

یه چیزی

یه چیزی ته دلم داره به هم میریزتم نمیدونم چیه نمیدونم چرا .حالم خوب نیست ماماینا رفتن بیرون شهر و من با این سانی ِ بد پیله موندم خونه ببین چه وروجکیه که من کله ی سحر از خواب پا شدم  حس میکنم یه اتفاقی تو راه ِ .گیج و نگرانم

یه چیزی ته دلم  داره به هم میریزتم  نمیدونم چیه نمیدونم چرا .

...

دلم واسه بلاگم اینقده شده نه یه خورده اینورتر آره همونقدر

ولی نمیرسم بیام نت چرا؟